41خليفه گفت: من به جاى تو اين كار را انجام مىدهم! 1
2. خليفه گواههاى فاطمه(عليها السلام) را براى اثبات مدعاى وى كافى ندانست و گفت: هرگز گواهى يك مرد و يك زن پذيرفته نيست. يا بايد دو نفر مرد و يا يك مرد و دو زن گواهى دهند. 2از نظر احاديث شيعه، انتقاد خليفه از شهود دخت گرامى پيامبر(ص) بسيار دردناك است. زيرا وى شهادت على وحسنين(عليهم السلام). را، از آن نظر كه شوهر فاطمه(عليها السلام) و فرزندان او هستند، نپذيرفت و شهادت ام ايمن را چون كنيز زهرا(عليها السلام) بوده و شهادت اسماء بنت عميس را از آن رو كه روزگارى همسرجعفربن ابى طالب بوده، نيز مردود دانست و از بازگردانيدن فدك به فاطمه(عليها السلام) خوددارى كرد. 3
3. خليفه گواهان دخت گرامى پيامبر(ص) را براى اثبات مدعاى او كافى دانست و قبالهاى به نام او تنظيم كرد ولى سپس به اصرار عمر آن را ناديده گرفت.
ابراهيمبن سعيد ثقفى در كتاب «الغارات» مىنويسد:
خليفه، پس از اقامه شهادت شهود، تصميم گرفت كهفدكرا به دخت پيامبر باز گرداند. پس در يك ورقه از پوست، قبالهفدكرا به نام فاطمه نوشت. فاطمه از خانه او بيرون آمد. در بين راه با عمر مصادف شد و عمر از ماجرا آگاه گرديد و قباله را از وى خواست و به حضور خليفه آمد و به اعتراض گفت: فدكرا به فاطمه دادى درحالىكه على به نفع خود شهادت مىدهد و ام ايمن زنى بيش نيست. سپس آب دهان در نامه انداخت و آن را پاره كرد. 4اين ماجرا، قبل از آنكه از سلامت نفس خليفه حكايت كند، از تلون و ضعف نفس او حاكى است و مىرساند كه قضاوت او تا چه اندازه تابع تمايلات افراد بوده است.