37
مناظره ديگر هشام
يونسبنيعقوب مىگويد:
چند روز قبل از موسم حج بود. امام صادق(ع) كنار مسجدالحرام، خيمه زده بود. شخصى از شام آمد و داخل خيمه حضرت شد و گفت: «من شخصى فقيه و متكلمم و از شام آمدم تا با اصحاب تو مناظره كنم». عدهاى از اصحاب امام از قبيل «حمرانبناعين»، «هشامبنسالم» و «قيس» در خيمه حاضر بودند، «هشامبنحكم» كه جوانى بيش نبود، از راه رسيد. حضرت براى هشام جا باز كرد و فرمود: «هشام با زبان و دل، يار و ناصر ماست». آنگاه رو به مرد شامى كرد و فرمود: «با اين جوان صحبت كن». شامى به هشام گفت: «درباره لزوم امام و حجت خدا بحث كن». هشام پرسيد: «آيا خدا مصلحت بندگان را بهتر مىداند يا مردم؟» شامى گفت: «خدا». هشام پرسيد: «چه كسى اين مصالح بندگان را از جانب خدا به مردم مىرساند؟» شامى گفت: «رسول خدا(ص)». هشام پرسيد: «بعد از رسولخدا چه كسى؟» شامى گفت: «كتاب و سنت». هشام گفت: «آيا كتاب و سنت امروزه براى رفع اختلافات كافى است؟» شامى گفت: «بلى». هشام پرسيد: «پس چرا بين ما و شما اختلاف هست؛ بهطورى كه تو براى دفاع از نظريات خودت از شام به اينجا آمدى؟» شامى ساكت شد.
امام صادق(ع) به شامى فرمود:
«ما لَكَ لاتَتَكلَّم؟»؛ «چرا صحبت نمىكنى و ساكت شدى؟»
شامى گفت اگر بگويم اختلاف نداريم كه دروغ است و اگر بگويم كتاب و سنت اختلافات را برطرف مىكند كه كلامى باطل و خلاف واقع است؛ چون كتاب و سنت را هركسى به نفع خود توجيه مىكند و اگر بگويم اختلاف هست، ولى همگى حق مىگوييم، كتاب و سنت بيهوده خواهد شد.
ولى اجازه دهيد من اين سؤالات را از هشام بپرسم تا ببينم چه جوابى مىدهد. امام صادق(ع) فرمود: «از او سؤال كن كه شخص بااطلاعى است». شامى گفت: «مصلحت مردم را خدا بهتر مىداند يا خود مردم؟» همان سؤالات هشام را يك به يك به هشام