38برگرداند، تا رسيد به اينجا كه مصالح بندگان را چه كسى به ما مىرساند؟ هشام گفت: «زمان رسولخدا يا اكنون؟» شامى گفت: «در حال حاضر». هشام فرمود: «هذاَ الْقاعِدُ الّذي تَشُدُّ اليهِ الرِّحال»؛ «اين مرد كه اينجا نشسته و از اطراف و اكناف مىآيند و سؤالات خود را مطرح مىكنند و قانع مىشوند و شك و شبهه آنان مرتفع مىشود». شامى گفت: «از كجا بدانم كه ايشان همينگونه است كه تو مىگويى؟» هشام گفت: «هرچه مىخواهى از او بپرس تا حجت بر تو تمام شود». شامى متوجه امام شد و با حضرت صحبت كرد و امام(ع) از سفر او و اتفاقاتى كه در راه افتاده بود، خبر داد كه همگى مورد تصديق شامى قرار گرفت. در پايان شامى مستبصر شد و شهادت به امامت و حقانيت حضرت داد. 1
اين دو مناظره روشن ساخت كه خلقت بشر بدون حجت خدا كار بيهودهاى خواهد بود؛ زيرا نتيجه خلقت جهان، كه همان رسيدن انسان به كمالات علمى و عملى است، بدون حجت خدا غيرممكن است.
هدايت عامه
دليل ديگرى كه ضرورت وجود حجت خدا را در هر زمانى اثبات مىكند، مشاهده حركت هر موجود بهسوى كمال خويش است كه از آن به هدايت عامه و حركت بهسوى هدف تعبير مىشود. «علامه طباطبايى(قدس سره)» از اين راه لزوم حجت و امام را در هر زمانى ثابت مىكند. ايشان در اين رابطه مىفرمايد:
طبق قانون ثابت و ضرورى هدايت عمومى، هر يك از انواع آفرينش، از راه تكوين و آفرينش بهسوى كمال و سعادت نوعى خود هدايت و رهبرى مىشود. نوع انسان نيز كه يكى از انواع آفرينش است از كليت اين قانون عمومى مستثنا نيست و از راه غريزه واقعبينى و تفكر اجتماعى، در زندگى خود به روش خاصى بايد هدايت شود كه سعادت دنيا و آخرتش را تأمين نمايد؛ به عبارت ديگر بايد يك سلسله اعتقادات و وظايف عملى