106
وفروش مقامها و سختگيرى در مورد اجراى عدالت و قانون و تقسيم پستها به مقياس لياقت و ارزش اشخاص و ترويج صنعت و كشاورزى و كار و استخراج معادن و ذخاير كشور اسلامى و اشاعه علم و فرهنگ و هنر و اقتباس علوم و فنون جديد ملل ديگر و دهها موضوع نظير اينها، از متن وظايف فردفرد مسلمين، مخصوصاً رؤسا و زمامداران مسلمان نيست؟ . . . همين موضوعات و نظاير اينها برنامۀ اصلاحى امير را تشكيل مىداده است. پس آنها كه اميركبير را در صف مقابل مؤمنين معتقد و متعبد مسلمان، قرار مىدهند، يا اطلاع از معارف عاليه اسلامى ندارند و يا مغرض و معاندند.
1
ارتباط امير با روحانيون
برخى كه نه شناخت درستى از شخصيت اميركبير دارند و نه حوزه و روحانيت را درست درك كردهاند و برخى ديگر نيز از روى بغض و دشمنى، سعى دارند تا وى را ضدروحانيت و حوزه معرفى كنند. از اين رو بدون اين كه اسناد و مداركى ارائه كنند، نوشتند كه اميركبير معتقد به تفكيك ديانت از سياست بود و تلاش مىكرد تا از نفوذ و قدرت روحانيت در حكومت بكاهد؛ در حالى كه شواهد و قرائن تاريخى خلاف اين ادعا را نشان مىدهد.
يكى از فقهاى سرشناس دوره قاجار مرحوم آيتالله شيخ عبدالحسين تهرانى، معروف به «شيخ العراقين» ارتباط صميمى و تنگاتنگى با اميركبير داشت و مورد احترام و وثوق او بود؛ چنانكه وى بعدها وصىّ اميركبير شد. 2اين فقيه بزرگ پس از اتمام تحصيلاتش در عتبات عاليات به تهران بازگشت. اميركبير كه از مقام علمى او آگاهى داشت، براى تجليل و تكريم ايشان به منزل محقر شيخالعراقين وارد شد و با اين عالم گرانقدر ديدار كرد. و همواره در بزرگداشت مقام شيخ كوشيد و روز به روز روابط اين دو قوىتر گرديد تا اين كه شيخ مورد وثوق و اعتماد امير و طرف مشاوره وى در گرهگشايى از مشكلات اجتماعى و كشورى شد. 3
اميركبير هيچ مشكلى با بدنۀ حوزه و روحانيت نداشت. او فقط در چند مورد با كسانى برخورد كرد كه در واقع لباس روحانيت را وسيله امرار معاش و كسب قرار داده بودند؛ مثل امام جمعه تهران و بعضى شيخالاسلامها كه سمتهاى دولتى داشتند و در واقع با دربار قاجار مراوده داشتند.