89كافى است؟ گفتند: آرى. پس سديدالدين به اتفاق آنها به نزد هلاكو رفت. هلاكو از او پرسيد: با اينكه هنوز وضع ما در فتح و تسخير عراق و شهر بغداد و دستگيرى پادشاه شما معلوم نيست، چگونه جرأت كرديد با من مكاتبه و اظهار تسليم و انقياد نماييد و از عواقب اين كار در نزد خليفه و سلطان خود ايمن باشيد؟ !
سديدالدين گفت: از حضرت اميرمؤمنان على بن ابى طالب (ع) روايت شده كه در خطبه «زوارء» فرمود:
زوراء و نمىدانى زوراء چيست؟ زمينى است داراى درختان گز و ساختمانهاى محكم و مردم بسيارى در آنجا سكونت خواهند داشت. رجال و امرا در آنجا هستند. فرزندان عباس آنرا مقرّ سلطنت خود قرار مىدهند. آنجا پر از زر و سيم و اموال مىگردد و اهلش شب و روز در عيش و نوش به سر مىبرند. همه گونه ظلم و تعدى و خوف هراس معمول مىشود. پيشوايان بدكار، اميران فاسق و وزراى خائن در آنجا گرد مىآيند و فرزندان ايران و روم را به خدمت مىگيرند. اگر كار خوبى ببينند، عمل نمىكنند و از كار زشت جلوگيرى نمىنمايند. در آن موقع اندوه عمومى و گريه طولانى پديد آيد. واى بر مردم بغداد!
امام (ع) در اينجا اوصاف و چهره قوم مغول و پادشاه آنان و دلاورى سلطان مغول را بازگو كرده و مىفرمايد:
هر پرچمى كه برضد وى برافراشته شود، سرنگون مىگردد. واى بر كسى كه با وى دشمنى كند! او پيوسته چنين است تا آنكه سرانجام بر بغداد پيروز گردد» . 1