32
چيستى عقل
منظور ما از عقل، استدلالهاى عقلى پيچيدهاى نيست كه بر مقدماتِ برهانى دقيق مبتنى است و به توانايى و استعداد فوقالعاده نياز دارد و بيشتر مردم فاقد آنند، بلكه عقل عبارت است از: رجوع به اصول وجدانىاى كه خداوند فطرتاً در وجود انسان به وديعت نهاده و مشخصكنندۀ حق از باطل، معلومكنندۀ معناى كلام و مقتضيات مقام تكلم است؛ همانكه نزد عموم عقلا، اساس معذور بودن و مسئوليت داشتن به شمار مىآيد و خارج شدن از حدود آن، طبق آنچه انسان بهخودىخود درك مىكند، يعنى مخالفت با وجدان؛ زيرا هر انسان با شعور كامل كه خواهان دسترسى به حق باشد، مىتواند به يارى اين عقل، حقيقت را آشكار سازد و از كوتاهترين و آسانترين راهها و در عين حال دورترينشان از خطا، شايستهترين ادّله براى استدلال را مشخص كند و ارائه دهد.
اين معنا از عقل، وقتى درستى خود را نشان مىدهد كه مىبينيم خداى تعالى هنگامى كه دين خود را تشريع فرمود، پيروى از آن را بر همۀ مردم واجب كرد و همگان را ملزم ساخت كه بدان پايبند باشند. پس حجتهاى اين دين بايد چنان روشن باشد كه همگان بتوانند آنها را درك كنند و اين ممكن نيست مگر با به كارگيرى روشى كه پيشتر گفته شد و همه از آن برخوردارند و مىتوانند با رجوع و استعانت از آن، حقيقت را بشناسند و درك كنند.
اين، غير از استدلالهاى پيچيدۀ عقلى است كه تنها عدهاى اندك، آن هم پس از كوششهاى فراوان مىتوانند بدان دست يابند. پيمودن راه اين استدلالها گاه، با توفيق و هدايت همراه است و گاه به علت اشتباه بودن مقدماتِ مورد اعتماد، يا ناتوانى آنها در رسيدن به نتايج دلخواه و مورد نظر، به خطا و گمراهى منجر مىشود.
آرى، مىتوان براى شناخت حقيقت و تأكيد كردن بر دليلهاى روشن آن، از استدلالهاى عقلى پيچيدهاى استفاده كرد كه جز بلندپايگانِ وادى معرفت و تحقيق از