87مىگيرد. مردد بودم كه از كدام طرف بروم. مسير را از اهالى پرسيدم، گفتند در راه القيم هستى. طوفان شن به شكل ناراحتكنندهاى در حال وزيدن بود و نمىتوانستم سمت چپ و راست خود را تشخيص دهم. مسير جاده كمى به سمت شمال شرقى تغيير يافته و در فاصله دوازده كيلومترى از جاده آسفالت، نخلهايى پديدار شد كه نشان مىداد اينجا ابتداى مزارع قديد و آغاز سرزمين المأهوله است. اينها باقىمانده نخلستان البريكه مىباشد كه چشمه آن از بين رفته و خشكيده است.
يكى از شتربانان قديمى به من گفت:
ما بهطور متناوب منزلگاه خود را عوض مىكرديم. گاهى اوقات در البريكه منزل مىگرفتيم؛ چون خوف داشتيم كه آب الطارف، كفاف انبوه حاجيان را ندهد. گاهى اوقات هم در الطارف منزل مىگرفتيم تا اينكه چاههاى آن بهوسيله توفان شن يا سيل خشك شد.
نزديك البريكه، نخلستان (ملح) قريه مجاور بريكه پديدار شد. ساختمان شهردارى امارة و مدرسهاى را آن سوى جاده ديدم. ساختمان شهردارى بسته بود. گفتم حتماً كسى در آن نيست، كه از آنها كمك بگيرم. از زنى روستايى راه را پرسيدم. به دو مردى كه از باد و طوفان، به انبارى پناه مىبردند اشاره كرد. به كنار آن دو رسيدم و از آنها پرسيدم كه مركز قديد كجاست. آنها راه و مقدار مسافت تا آنجا را براى من توضيح دادند. بعد از ميان دهكدههاى متعدد و چشمههاى جارى بسيار، مثل المعترضه و دوفه عبور كردم. در فاصله بيست كيلومترى جادۀ آسفالت باريك شد و بعد مسير جاده در بستر مسيل ادامه پيدا كرد. در سمت چپ من گردنه الرغامه كه مشرف بر دوران، در شمال قديد است، ديده مىشود كه روزگارى بنىسليم و بنىحرب در آنجا جنگيدهاند. در فاصله 31 كيلومترى از جاده آسفالت، به الظُبَيّه مركز قديد رسيدم.
درختان نخل به صورت پراكنده، دو طرف جاده را فرا گرفته بود. در وادى تهامه، من منظرهاى به اين صورت نديده بودم. اين سرسبزى و حاصلخيزى بعد از