275قبيله الصواعد از عوف بود. ويرانههايى را ديديم كه از چند بخش كوچك تشكيل شده بود. گويى منازل يك خانواده بوده و اين جزو فرهنگ و آداب اهالى اين دهكدهها مىباشد. به سمت غرب حركت كردم. از گردنهاى كه صاف و هموار نبود، بالا رفتم. حمراء امراق در سمت راست من قرار داشت كه امروزه به نام الخيالات شناخته مىشود. در سمت چپ من عبود قرار داشت. اين بلندى بر دشت افيح مشرف است و تصور آن در اين سرزمين سنگى بعيد است. در وسط دشت ديدم كه مردمى در حال حفر چاه هستند. اينكه اين دشت قابل زراعت است و با استقراى نصوص سابق، مىشود گفت اين دشت حتما مَرَيَيْن است. به زودى درباره وجه تسميه آن بر مَرَيَيْن خواهم نوشت. بعد از طى پانصد متر به سلسلهاى صخرهاى كه اين دشت را قطع مىكرد، رسيدم كه در محل تنگه، سدى را درست مىكرد و سيل وادى را نگه مىداشت و بعد دوباره همسطح مىشد.
وصف سرزمين مريين
نقطه بلندى در بين آن صخرهها بود كه دشت را به شكل دايرهوارى فرش كرده بود و از فراز آن، نشانهها و آثار وادى، واضح و روشن به چشم مىخورد، كه عبارت بود از:
در شمال، كوه صفر كه آن را سفر تلفظ مىكنند و از شمال به كوه العود و العجوز متصل مىشود و به آن دو عجوزان گفته مىشود. اين صفر منزل الكريمالجواد ابوعبيده عبدالله بن زمعه بوده است. از دامنه شرقى صفر، سيل اين وادى، متوجه فرش ملل مىشود. در شرق آن، كوه كوچكى است كه ضبيعه نام دارد و مقابل صفر در نقطه طلوع خورشيد است و بر فرش ملل، در نقطه غروب خورشيد مشرف است.
از جنوب، محل اتصال وادى الفريش الغربى با وادى غميس الحمام است. چيزى كه از اينجا ديده مىشود، بخشى از وادى الغميس بعد از اتصال دو وادى