55شرح و توضيح دهم؟ پاسخ دادم: نيازى نيست. آنگاه استاد بالاى كرسى درس زار زار گريست و فرمود: اگر بناى پرسش ديگرى از رشته فقه و اصول داريد، بپرسيد! نفسها در سينه حبس شد. كسى را ياراى گفتن نماند.
استاد در سكوت مجلس گفت: لازم نيست براى آزمايش من از من چيزى بپرسيد؛ چون هر كتابى از كتابهاى علمى شيعه را بياوريد، از هر كجاى آن بخواهيد، براى شما از حفظ خواهم خواند. سپس گفت: اى طلاب! اى عالمان! اى دانشجويان! من اين مقام را از پيش خود كسب نكردهام. من مدتها در نجف درس خواندم. درس فقه و اصول و حكمت و فلسفه و تفسير و منطق و بيان را خواندم، ولى به بيمارى سخت حصبه گرفتار شدم. چهل روز در اغما و بيهوشى فرو رفتم و پزشكان از علاج من نااميد شدند. ولى عنايت و لطف حق مرا شفا داد و از بند مرگ نجات يافتم. پس از رهايى از بيمارى و بازيافتن سلامتى حس كردم همه حافظه و معلوماتم را از دست دادهام و حتى كلمهاى از علم و دانش در خاطرم نيست و به بىسوادى مادرزاد تبديل شدم.
هنگام سحر برخاستم و به حرم مطهر اميرمؤمنان على(ع) مشرف شدم و به محضر الهى و ملكوتى حضرت عرضه داشتم: با چه رويى به ايران بازگردم. من چهل سال در دانشگاه شما اهلبيت عليهم السلام شاگردى كردم تا به مقامات عالى علمى رسيدم و اميدم اين بود كه از دانش و علمم براى خدمت به اسلام بهره گيرم. اكنون يكپارچه جهل و نادانىام. شما اى برگزيده حق، اى باب مدينه علم پيامبر! اى مشكلگشاى مشكلداران! بر