54لطايفالحيل، دو نفر را براى امتحان علمى او انتخاب كردند كه يكى از آن دو نفر، فيلسوف و فقيه بزرگ، مرحوم سيد كاظم عُصّار بود. از آن دو نفر خواستند به مجلس درس او بروند و پرسشى دشوار از حكمت و فلسفه مطرح كنند تا ميزان دانشش معلوم شود. پس اگر مايه چندانى ندارد، از مقام و منزلتش به زير افتد و ارزشش در ميان علما و دانشمندان از بين برود.
مرحوم عصار كه از باطن حسودان خبر نداشت، پذيرفت كه در محفل درس او حاضر شود و آن انسان الهى را از طريق حكمت و فلسفه امتحان كند. عالم ديگرى هم حاضر شد به محفل او برود و او را از طريق فقه آزمايش كند.
مرحوم عصار مىگويد: «اسفار ملاصدرا را كه از مشكلترين و دقيقترين كتابهاى فلسفه است، همراه خود به مجلس درس او بردم. زمانى رسيديم كه درس آيتالله حاج آقاجمال شروع شده بود. از ايشان اجازه گرفتم تا مسئلهاى را بپرسم. او اجازه داد و من پرسش بسيار دشوارى از اسفار مطرح كردم. چشمها به دهان استاد دوخته شد تا اين پرسش را چگونه پاسخ مىدهد. او كه به نورانيت باطن، ماجرا را فهميده بود، فرمود: اسفار را ببنديد و آنگاه آن را باز كنيد و از هر كجايش كه خواستيد، سؤال كنيد. كتاب را بستم و سپس به شيوه استخاره آن را گشودم. استاد فرمود: كلمه نخست همان صفحه را بخوان. من هنگامى كه كلمه اول را خواندم، او تا آخر صفحه را از حفظ خواند، بىآنكه كلمهاى را جا بيندازد و حذف كند. سپس گفت: آيا آنچه را خواندم،