121از ماجراهاى نگران كننده و اندوهزايى كه خود شاهد آن بودهام اين است كه روزى براى گزرادن نماز صبح راهى حرم مطهر علوى شدم. پس نمازم را خواندم و زيارت و دعا را به جاى آوردم و خارج شدم. عدهاى از مردم جلوى درب شرقى حرم زير سايهبانى نشسته بودند و سيدى نابينا، نشسته بر منبر، با موعظههايى كه عوام را به آنها نياز است، آنها را پند مىداد و احكام دينى را بر ايشان متذكر مىشد. از اين صحنه بسيار خوشحال شدم؛ چرا كه مثل اين جلسات در نجف به ندرت ديده مىشود و شايد بتوان گفت با همهْ نيازى كه به اينگونه برنامهها هست، در جاى ديگر شهر نديده نمىشود. از شدّت سرور و ابتهاج، در يك از ايوانهاى شرقى نشستم و به موعظههاى آن سيد گوش سپردم؛ هر چند كه رفتنم به منزل به تأخير مىافتاد و كارى كه معطل ماندن يك دقيقهاى آن را نيز نمىپسنديدم، متوقف مىگرديد.