92انگليس تقاضاى يارى كردند، پاكت پول را جلوى مرجع تقليد بزرگ نجف گذاشت؛ اما سيد خيلى صريح و قاطع، آن را رد كرد و مأموران انگليس مجبور شدند تا موضوع بحث را تغيير دهد.
او در ادامه مىگويد:
... بعد از دقايقى كه به اين منوال گذشت، من عزم خداحافظى و بازگشت به منزل كردم و بار ديگر هزار ليره را خواستم تقديم سيد كنم؛ ولى او با كمال ادب و احترام، عذر خواست و من از منزل بيرون آمدم...». به اعتقاد من، تنها چيزى كه سيد به آن اعتنايى نداشت، مال دنيا بود. اگر وى به مال دنيا دل بسته بود، بايد در برابر پول، آن هم به شكل محترمانه كه هيچ گونه توهم رشوه و طعنه در آن نبود، خضوع مىكرد و آن را مىپذيرفت. اين روحيهاى بود كه در هيچ جايى از ممالك اسلامى، يافت نمىشد و وجود چنين شخصيتهاى معنوى، بسيار بعيد بود... . 1
دفاع از مردم نجف
وقتى اشغالگران انگليسى در تطميع و دادن رشوه رسوا شدند، راه خشونت و اذيت را در پيش گرفتند. يك روز حاكم انگليسى نجف به منزل آيةالله يزدى آمد و خطاب به وى گفت: دولت انگليس از شما مىخواهد كه شهر نجف را ترك كنيد و به كوفه برويد؛ چون در نظر داريم اهالى نجف را تنبيه و تأديب كنيم. آيةالله يزدى در پاسخ با آرامش كامل فرمود:
من به تنهايى خارج شوم يا با اهلبيتم؟ او گفت: البته با اهلبيت. سيد جواب داد: مردم نجف، همه اهلبيت من هستند؛ بنابراين، من خارج نمىشوم؛ بگذار آن چه به اهلبيت من مىرسد، به من نيز وارد شود 2.
فقيه نجف تا آخرين لحظات عمر، با عزّت زيست و هرگز به اشغالگرى بيگانگان در عراق تن نداد و اعتراض خود را به اشغالگران اعلام نمود؛ تا اين كه در ماه رجب سال 1337 ق. به گونهاى مشكوك - و با احتمال مسموميت - چشم از جهان فرو بست.