135
گزارشى از سفر ابنِ جبير به عراق
احمد نبوى
ابوالحسن محمد بن احمد بن جُبَير كنانى، معروف به ابن جُبير، شاعر، اديب، فقيه و سياح عرب، متولد سال 540ق. در بلنسيه (والنسيا)، در شاطبه (خاتيوا) فقه آموخت و سه بار به مشرق سفر كرد و علاوه بر زيارت خانۀ خدا و شهرهايى كه در راه اسپانيا به مكه است، از شهرهاى مدينه، كوفه، بغداد، موصل، حلب و دمشق را ديدن كرد و از عكّا به صقليّه (سيسيل) و قرطاجنه رفت و در سفر آخر به اسكندريه، در سال 614ق. درگذشت. وى در توصيف جزئيات ، با نثرى زيبا كه سجعى لطيف و هنرمندانه نيز دارد، يادگارى پربار از خود به جاى نهاد؛ به گونهاى آن را مىتوان يكى از سفرنامههاى زيبا و جاودانه به شمار آورد. سفرنامه ابن جبير، توسط مترجم سختكوش، آقاى پرويز اتابكى به فارسى ترجمه شد و در سال 1370ش. از سوى انتشارات آستان قدس رضوى منتشر گرديد. اين نوشتار، برشى از قطعات جذاب اين سفرنامه است.
بىشك، اين بريده، شما را از مطالعۀ تمام اثر، بىنياز نمىكند.
ورود به كوفه
نيمۀ شب جمعۀ بيست و هشتم محرمِ ياد شده، به حركت درآمديم و بر قادسيه گذشتيم كه آبادى بزرگى است و نخلستانهاى بسيار دارد و شاخههايى از آب فرات آن را مشروب مىكند و صبح، به نجف درآمديم كه پشت كوفه واقع است و گويى مرز بين كوفه و صحراست و زمينى است سخت و گسترده و دل باز كه چشم را از گستردگى و نيكى خود مىنوازد. ما هنگام طلوع آفتابِ روز جمعۀ ياد شده، به كوفه رسيديم و خداى را سپاس بر نعمت سلامتى كه به ما ارزانى داشت.
كوفه شهرى است بزرگ و كهن ساز كه ويرانى بسيار بر آن دست يافته و (اكنون) ويرانههايش بيش از آبادىهاى آن است.
يكى از اسباب ويرانى كوفه، وجود قبيلۀ خفاجه در همسايگى آن شهر است كه همواره بدان گزند رسانند و همين بس كه به توالىِ روزها و شبها، بدان شهر در آيند و آن را غارت و ويران كنند. ساختمانهاى اين شهر، به ويژه آجرى است و شهر ديوار ندارد.
مسجد كوفه
مسجد جامع كهنه، در انتهاى شرقى شهر است و از سوى شرق، هيچ ساختمانى بدان مسجد كه بسيار بزرگ است، پيوسته نباشد. اين مسجد در سمت قبله، پنج رواق و در ديگر جوانب هر يك دو رواق دارد و اين رواقها را ستونهاى سنگىِ سختِ تراش خوردهاى است كه قطعه بر قطعه بر روى هم نهاده شده و با سرب به هم پيوسته است؛ ولى طاقهايى بر آن صفت كه در مورد مسجد پيامبر خدا(صلىالله و عليه وآله) (در مدينه) ذكر كرديم، ندارد.
اين ستونها را بسيار بلند افراشته و (مستقيماً) به سقف مسجد پيوستهاند؛ چنان كه ديدگان از فزونى بلنداى آنها به حيرت مىافتد و من در زمين، مسجدى با ستونهايى بلندتر و سقفى افراشتهتر ازآن مسجد نديدم. اين مسجد گرامى را آثارى