110وعليه وآله با حمزه چنين كرد؛ يعنى بر او نماز گزارد و كفنش نمود؛ چون برهنه بود.
ظاهراً در آن چه گفته شد، اختلاف قابل اعتناد و اشكالى وجود ندارد و فتواى علما در عصر حاضر، به همين صورت است.
بنابر شرط نخست ،مسئله در رابطه با شهدايى كه به بلوغ نرسيده بودند، مشكل مىشود؛ مگر اين كه بگوييم: جهاد بر آنان نيز واجب بوده، جهت محافظت از وجود امام؛ اگر چه يك لحظه و بنا بر شرط دوم، مسئله دربارۀ شهداى كربلا كه همگى بى لباس و عريان بودند، اشكال پيدا مىكند.
همچنين بنابر شرط سوم، دربارۀ سويدبن عمر و بن ابى مطاع چه بايد گفت كه طبق نقل، مجروح شده بود و در ميان زخميان افتاده بود كه شنيد كوفيان مىگويند: حسين كشته شد؛ پس به هوش آمد و با چاقويى كه داشت و با شمشيرش، ساعتى با آنان جنگيد؛ تا به شهادت رسيد. ابو مخنف مىنويسد: «او آخرين شهيدان بود». 1 اگر شرط سوم رابپذيريم، غسل و كفن او واجب بوده است.
آن چه مشكل را در اين مورد آسان مىكند، اين است كه علما معتقدند كه عدم غسل و كفن در موردى است كه تأخير، موجب تضييع وهتك حرمت شهيد بشود و به اين مطلب، محقق قمى در «جامع الشتات»، تصريح كرده است.
بدون شك بنى اسد در كار خود معذور بودند و امكان غسل دادن و كفن كردن شهدا براى آنها وجود نداشت؛ پس شهدا را با همان وضع به خاك سپردند؛ در حالى كه امام(عليه السلام) نيز با آنان بود و كار امام، حجت است و جاى چون و چرا ندارد.
پايان سخن
سبط بن جوزوى در «التذكرة» مىنويسد:
زهير بن قين با امام حسين(عليه السلام) كشته شد؛ سپس همسر او به غلام زهير گفت:
برو و مولاى خويش را كفن كن.
غلام رفت و چون بدن برهنۀامام حسين(عليه السلام) را ديد، با خود گفت: «آيا مولاى خويش راكفن كنم و پيكر حسين(عليه السلام) را وابگذارم؛ هرگز چنين نخواهم كرد»؛ پس بدن حسين(عليه السلام) را كفن كرد و با كفن ديگر، زهير را كفن نمود».
در روايتى ديگر چنين آمده است:
«چون بدن امام حسين(عليه السلام) را برهنه ديد، شرم كرد از كفن نمودن بدن زهير وبى كفن ماندن حسين(عليه السلام)؛ پس به كوفه بازگشت وحقيقت حال را براى همسر زهير بيان كرد و آن گاه چون به كربلا بازگشت، تابدن حسين(عليه السلام) و زهير راكفن كند، ديد آنها دفن شدهاند».
شايد همين روايت درستتر باشد ومناسبتر با آن چه پيش از اين گفتهايم.