31
اولاً: هرگاه كسى وارد اسلام شد و آن را پذيرفت، تا يقين قطعى برخلاف آن پيدا نشود، نمىتوان او را محكوم به غير اسلام كرد و نامسلمان خواند.
ثانياً: اگر هرگونه گناه و معصيتى موجب كفر افراد شود، بايد تمام حدود اسلامى، براى زنا، شرب خمر و مانند آن باطل و لغو گردد؛ زيرا هر فردى به مجرد ارتكاب چنين گناهى كافر و مشرك مىگردد و بايد كشته شود، ديگر جارى كردن حدّ بر او معنايى نخواهد داشت! همينطور اگر همۀ گناهان موجب كفر گردد بايد بر تمام تعزيرات اسلامى خط بطلان كشيد؛ زيرا فايدهاى براى آنها باقى نخواهد ماند و حال آنكه در مورد مرتدّ، ابتدا او را توبه مىدهند، اگر توبه كرد از او مىپذيرند و او را مسلمان مىدانند نه كافر!
ثالثاً: اگر بنا باشد هر گناهى موجب كفر و شرك گردد، بايد تمام مردم مسلمان در دنيا مرتد و كافر شده باشند؛ چراكه هيچ انسانى در دنيا پيدا نمىشود كه در تمام عمرش حتى يك گناه مرتكب نشده باشد، بلكه مرتكب يك كبيره نشده باشد! با اين وصف چگونه مىتوان گفت تمام گناهان موجب كفر و شرك مىشوند؟
رابعاً: اگر مسأله همينگونه بود كه آقايان خوارج و وهابىها مىگويند، مىبايست علماى اسلام آن را در كتابهاى خود بنويسند و وعاظ و گويندگان دينى حكم