38« واى برتو گردن دوستت را شكستى »! و مالك عزيزتر از آنست كه من با مدح و ثناى خويش گردنش را بشكنم و يا با ستايش فوقالعادّه از او، وى را هلاك سازم. لكن گمان اين است كه من بهتر از ديگران مىتوانم اهميّت اين كتاب را بشناسانم، چون صاحب آن بر اساس انگيزههايى كه شرح داده و به منظور هدفى كه بيان داشته، اين كتاب را به خامۀ تحرير كشيده است.
من روزگارى دراز را با سختى و محنت سپرى نموده تا توانستم اسلوب انگيزهها و زمينههاى مقتضى كه نويسندۀ كتاب را به اتّخاذ چنين شيوهاى كشيده است، بيابم و پس از پيمودن راه وحشتناكى موفّق شدم به هدفى كه مؤلّف اين كتاب دارد نيز برسم...
سپس به مطالعۀ كتاب پرداختم و هر فصلى از آن را كه خواندم، خويش را چونان حركت كننده و روندۀ در « دروازههايى » مىيافتم كه با آنها آشنايى و عهدى طولانى دارد، و اينچنين مىپنداشتم و در مخيلهام خطور مىكرد كه « مالك » پس از سقوط در بلايا و فتنههايى كه من قبل از وى سقوط كردهام، اين كتاب را به رشتۀ تحرير درآورده است؟
سپس خداوند وى را با يافتن هدايت از فتنهها بركنار ساخت كه ما مى توانيم راه يابى مالك را به « مذهب صحيح » از لابلاى كتابش و از برخى دلايل مربوط به اثبات « اعجاز قرآن » دريابيم، قرآنى كه از مبداء آفرينش فرو فرستاده شده است.
و كسى آن را نازل كرده كه راهها و پستى و بلندىهاى آسمانها و زمين را مىداند، كتابى كه مبلّغ و رسانندۀ آن به مردم، فرستاده و رسول صادق و مصدّقى است كه آنچه كه از جانب خداوندگارش مأمور بود، تبليغ كرد و ميان اين رسول صادق و كلامى را كه تبليغ كرد حدّ فاصلى بود كه اين حدّ فاصل ميان قرآن و مبلّغ آن حقيقت روشنى است كه پژوهشگران دقيق و همه جانبه در سيرۀ رسول خدا و عقول نورانى و بيدار و آگاه محقّقانِ در كتاب خدا، آن را مورد تخطئه و ترديد قرار نمىدهند.
راهى كه مالك پيموده و شيوهاى كه او برگزيده، سبك و روشى است كه اصول و مبادى آن به كاوشگران انديشمندى كه در « طبيعت نفس انسانى » و در غريزۀ خداپرستى و ديندارى در سرشت بشر، از يك طرف و در « تاريخ مذاهب و عقائد » از طرف ديگر، مطالعۀ دقيق و طولانى دارند و احياناً در مسير بررسى تاريخ مذهبها و ايدئولوژىها به تناقضاتى برخوردهاند، امّا در اين سير تاريخى پردۀ تديّن و ديندارى