49
حماسۀ مسلم عليه السلام
عاشق فرزند زهرا، مسلمم
جان نثار راه مولا، مسلمم
كوچههاى شهر كوفه در عزاست
طايرى در وادى غربت رهاست
اين چنين عاشق نديده روزگار
تا به پاى خود رود بالاى دار
تير غم را بر دل زارم زنيد
عاشقم عاشق، مرا دارم زنيد
كوفه گرديده منايم كوفيان !
تشنۀ زخم شمايم كوفيان !
سينهام را بحر طوفانى كنيد
عاشقى را تشنه قربانى كنيد
تا كنون چشمى نديده در جهان
دست مهمان را ببندد ميزبان !
اى شما سرچشمههاى ظلم و كين !
ننگ تاريخ بشر روى زمين !