44كنار خانهاى زد تكيه بر ديوار تنهايى
غم و اندوه هر لحظه درونش بيشتر گردد
صداى مهربانى خواند او را جانب خانه
كهاى تنها، مبادا چشم تو از اشك تر گردد
بيا اى مانده تنها در ميان كوچهها امشب
بيا شايد كه غمهاى تو لختى مختصر گردد
فرستاد آخرين پيغام خود را غرق خون مسلم
كه شايد قافله سالار مظلومان خبر گردد
ز زخم تيغ بر پيكر نباشد خون جگر يكدم
كه از زخم زبان دشمنان خونين جگر گردد
اگر «ياسر» بخون غلتد تن عاشق رواباشد
كه هر پروانه بهر يار خود بىبال و پر گردد
آتش طغيان
كوفيان اين من و اين شام پريشان شما
برمَلا گشت به من ظلمت پنهان شما
ميزبانان همگى روى به بازار كنيد
تا ببينيد چه كردند به مهمان شما
كوفه ويرانه ز پيمان شكنان خويش است
حال اين اشك من و كوفهى ويران شما