25
شرار عاشقى
شام تاريك مرا از لطف روشن كن حسين
اين كويرستان جانم را تو گلشن كن حسين
خانهاى دارم به نام دل، تو در آن جاى گير
در حريم امن جان من تو مأمن كن حسين
زندگانى در لباس عشق تو معنا دهد
از كراماتت مرا اين رخت بر تن كن حسين
آتشى از عشق تو باشد مرا در جان و دل
اين شرار عاشقى را شعله افكن كن حسين
تا ز عطر كربلا لبريز گردد هستىام
شور ايمان، شور دين ايجاد در من كن حسين
بر لب خشكيده، گويد عقل، جارى كن سرشك
از گلوى تشنه، گويد عشق، شيون كن، حسين
اى همه احسان، در اين محنت سراى درد خيز
يك نظر بر «ياسر» آلوده دامن كن حسين