50غيرواضح مىنمايد و با آن بر چيزى نمىتوان احتجاج كرد. اينكه گفتهاند مقصود اميرمؤمنان(ع)، عبداللهبنسبأ بوده است، روشن نيست و حتى اگر سخنى پذيرفته باشد، بيشتر بر اين دلالت مىكند كه اميرالمؤمنين به دليلى، ناخشنودى خويش را درباره عبداللهبنسبأ آشكار كرده است. براى اينكه اين روايت با روايات پيشين سازگار شود، شايد بتوان گفت كه آن دليل بر دروغگو بودن وى بوده است.
ابنعساكر همچنين در «تاريخ دمشق» مىآورد كه ابومحمد بنطاووس و ابويعلى حمزةبن حسنبن مفرج گفتند:
ابوالقاسم بنابىالعلاء، از ابومحمد بنابىنصر، از خيثمة بنسليمان، از احمدبنزهيربنحرب از عمرو بنمرزوق، از شعبه، از سلمةبنكهيل، از زيدبنوهب، ما را خبر داد كه علىبنابىطالب گفت: مرا با اين «حميت اسود» چه كار؟ يعنى عبداللهبنسبأ. اين واقعه در زمان ابوبكر و عمر [نيز] واقع مىشد. 1
در اين روايت نيز مانند روايت پيش عبارتِ «يعنى عبداللهبنسبأ و كان يقع فى ابىبكر و عمر» افزوده راويان است؛ زيرا اين روايت را بدون اين افزوده نقل كردهاند. البته شايد مقصود از «عبداللهبنسبأ» در اين افزوده، عبداللهبنوهب راسبى سبايى باشد كه به او نيز عبدالله سبائى گفته مىشد. حتى چنانچه مقصود، همان عبداللهبنسبأ در اين بحث باشد، اين روايت دلالتى جز بر انطباق آن كلام بر زمان ابوبكر و عمر دلالت نمىكند.
از سوى ديگر، مردى در سَند اين روايت هست كه دربارهاش