72تناسب تلخى وداع، مىخواهم از تلخىهايى بگويم كه مدينه چشيده است؛ تلخى مهجوريت قرآن و مظلوميت مربيان آن؛ امامان معصوم(عليهم السلام).
مىخواهم از دوران امام زينالعابدين(ع) برايتان بگويم. دهها سال بود كه بر فراز منابر و در گودى محرابها، لعن و نفرين بر على(ع)، لعاب عبادتهاى بىمغز بود. مزار على(ع) همچنان از ترس جاهلان، پنهان و شيعه بودن، ننگى بدتر از كفر و بهترين دليل براى تبعيد و قتل و شكنجه بود.
در احوال يزيد و زمامدارانش
جانشين پيامبر و خليفه مؤمنان، يزيد، نماز نمىخواند، مگر گاهى و آن هم براى فريب مردم. سگ بازى و ميمون بازى كار معمول او بود. در شعله شهوت مىسوخت، چنانكه دامان محارم خود را هم مىسوزاند. آشكارا وحى و رسالت را انكار مىكرد. 1بالانشينى يزيد در كاخ سبز دمشق، نگاه ناپاك مردم شام به كاروان كربلا و صداى غل و زنجيرهاى دست و پاگير امام سجاد(ع)، همه از آيندهاى شومتر خبر مىداد؛ از غربت بىحساب آل پيامبر(ص).
امام سجاد(ع) از زبان خودش
كار به جايى رسيده بود كه مسلمانان، فرزند پيامبر را نمىشناختند و او براى معرفى خودش بايد شناسنامهاش را رو مىكرد: «اى مردم! هر كه مرا