186اطرافيانم دست مىدهم و به هر كدام يك «تقبّل الله» مىگويم.
طرف راستم سعيد و نادر نشستهاند و طرف چپ، جوانى سياه پوست. وقت دست دادن به جوان سياه پوست، وى با دو دستش، دستم را به گرمى مىفشارد. لبخند مىزند و دندانهاى سفيدش مىدرخشد. مطابق معمول، به ذكر تسبيحات حضرت زهرا(س) مشغول مىشوم.
- انتم مِن اىّ بلد؟
جوان سياهپوست است كه با زُل زدن به چهره من، منتظر جواب است و وقتى جوابى نمىشنود، سؤال خود را به زبان انگليسى تكرار مىكند:
where are you from?
دو ريالىام مىافتد كه مىخواهد بداند از كدام كشور آمدهام.
- ايران، ايران!
- اوو و، نعم، نعم، ايران، السيد خمينى، السيد خمينى!
اين كلمات را با شور و شوق خاصى ادا مىكند. وقتى اسم «السيد خمينى» را مىآورد، مشتش را گره مىكند، دستش را بالا مىآورد و چندبار تكان مىدهد.
من هم از كشورش مىپرسم:
and you are from
...?- سودان، انا طالب فى الجامعه. فرع الاديان و المذاهب. اسمى خليل محمد صالح.
من هم خودم را معرفى مىكنم و بعد با اشاره به سعيد و نادر، آنها را هم . خليل بلافاصله با آنها دست مىدهد و اسمش را دوباره تكرار مىكند.