187چند لحظه به سكوت مىگذرد. مُدام شور و شوقى درونى، به ادامه گفتوگو وادارم مىكند. دنبال بهانهاى براى گفتن و شنيدن هستم. موضوعى دَمِ دستى پيدا مىكنم:
- هذا المتينگ للمسلمين... غير موجود فى سائر الاديان... نعم!
به هر زحمتى شده، اين چند كلمه شبه عربى را كنار هم مىچينم تا چيزى گفته باشم. شانس آوردهام كه الفباى زبان عربى و فارسى تا حد زيادى مشترك است و خيلى از كلمات عربى، خوراك شب و روز ماست.
خليل در حالى كه دستهايش را دور زانوانش حلقه كرده و به جمعيت خيره شده، چند بار سرش را به نشانه قبول پايين مىآورد، نَفَس عميقى مىكشد و جواب مىدهد:
- مع الأسف الشديد انّ هذا الاجتماع لايفيد للمجتمع الاسلامى ضد عدوّهم. 1از اين جمله و جملههاى ديگرى كه پشت هم مرتب مىكند، همين قدر مىفهمم كه به اين جمعيت، به چشم سياهى لشكر نگاه مىكند؛ لشكرى كه در عمل، خاصيت چندانى جز هياهو ندارد. براى گفتهاش دليل هم مىآورد: و آن، ستم 60 ساله اسراييل به فلسطينىها، حمله امريكا به عراق و افغانستان و سكوت سران كشورهاى اسلامى و عُلماى مسلمان در برابر اين همه جنايت است.
چند لحظه سكوت مىكند تا ناراحتىاش فروكش كند. حس مىكنم با گفتن اين حرفها، دنبال كسى مىگردد كه با او همدردى كند.