184پس از عمرى حسرت ديدار خانه خدا، حالا كه رسيدهاند اينجا، روبهروى اين خانه ايستادهاند و زُل زدهاند به در و ديوار آن و از شدت خوشحالى و هيجان، بغض گلويشان را گرفته. مىخواهند با صاحبخانه حرف بزنند، چيزى بگويند و بشنوند، هر چه مىكوشند، نمىتوانند.
دستهايشان مىلرزد، چهرههايشان سرخ مىشود، قطرههاى درشت عرق روى پيشانىشان مىنشيند، لبهايشان بىاختيار تكان مىخورد، ولى نمىتوانند به سادگى و صميميت مشهدى سيفالله با خدا حرف بزنند.
شايد علتش اين است كه صندوقچه دعاهايشان خيلى كوچك است و با خرج كردن چند جمله، ته مىكشد. دعاهايشان، از جنس خاك و زمين است و حول و حوش چيزهايى مثل شكم، سلامتى، پول، خانه و مواردى مانند آن دور مىزند. شكى نيست كه اين كلمات خاكى، نمىتواند سوخت پرواز به آسمان را فراهم كند. براى رسيدن به آسمان، بايد دست به دست آسمانىها داد و از آنها كمك گرفت.
دست اين عده، از «ادعيه و آداب حرمين» خالى است و با كليدهاى بهشت (مفاتيح الجنان) نا آشنا هستند. اى كاش اين جماعت، با خانه على و اولادش آشنا بودند تا با عبور از حياط سر سبز آن، پنجره ورود به آسمان را پيدا مىكردند و اين همه به درِ بسته نمىخوردند.
راستى، مگر اين جماعت از زبان رسول خدا(ص) نشيندهاند:
«أَنَا مَدينَةُ الْعِلمِ وَ عَلىٌّ بابُها وَ مَنْ أَرادَ المدينةَ فَلْيأتِها مِنْ بابِها». 1