12مىكنند و مىگويند مقلد نيستيم و احكام را مستقيما از كتاب و سنت مىگيريم، در واقع به سراغ برخى از كتابهاى حديث مىروند و تمام ديدگاههاى مؤلف را درباره حديث و درجه و رجال آن مىپذيرند و از تمام برداشتها و نقل قولهاى آنان پيروى مىكنند.
تنها كارى كه اين افراد مىكنند اين است كه از علماىشان كه مدعى اجتهاد در فقه و حديث هستند، تقليد مىكنند و از ائمه پيشين تقليد نمىكنند. لذا مىبينيم حديثى را نقل مىكنند و حكم علماى پيشين را دربارۀ تصحيح يا تضعيف حديث بازگو مىكنند. سپس آن را بانقل كلام معاصران، به عنوان مسئلهاى قطعى و ترديدناپذير تأييد مىنمايند.
آيا اين عين تقليد نيست؟ بلكه تقليد كوركورانه همين است.
( فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَى الْأَبْصٰارُ وَ لٰكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ ) (حج: 46)
زيرا چشمها نيستند كه كور مىشوند؛ بلكه دلهايى كه در سينهها جاى دارند، نابينا مىگردند.
استاد دكتر فياض مىافزايد:
بسيارى از اين افراد مدعى تسلط بر علم رجال و جرح و تعديل و تاريخ رجال مىباشند، درحالىكه حداكثر يكى از كتابهاى