18را كه ليلۀ چهارم شوال بود در بالاخانه سر دروازه كاروانسرا منزل گرفتيم. بنده آن شب را به عنوان مهمانى صرف شام را در خدمت جناب مستطاب آخوند ملامحمد كركبودى، كه مقيم آنجا بودند، نمودم. وقت خواب را به منزل آمده، من الاتفاق يك دست مُطرب عراقى در آن شب در دكان روبروى منزل ما معركه آراستند به انواع و اقسام رقاصى و خوانندگى و بازى و مقلدى تا ثلث دويم شب حاضرين و ناظرين را مستفيض و مشغول داشتند!
پس در صبح آن روز حركت تا آنكه وقت ظهرى، در عين حرارت هوا، به قهوهخانۀ بقلسر رسيديم. تفصيل كثافت قهوهخانه و عفونت و بدى آب و هواى آنجا را كه در عرض سه ساعت بر ما در آنجا چه گذشت خوب است كه كوتاه بدارم. به علاوه گرفتار يك نفر سورتچى بد دماغ ناهنجار شديم كه ابداً بوى ارفاق و انصاف از او نمىآمد. در هر حال غروب شب يكشنبه، پنجم رسيديم به قهوه خانۀ اوّل امام زاده هاشم كه از كثرت گرمىِ هوا و ازدحام پشه در معموره اقامت ممكن نشد. لاعلاج در كنار رود سفيد رحل شب انداختيم. يك نحوى صبح كرديم، ولى رطوبت هوا و زمين صدمۀ كلى به ماها وارد ساخت. پس صبح روز يكشنبه پنجم گارى حركت نمود تا آن كه رسيديم به قريۀ جانعلى. بعد از توقف يكى دو ساعت به جهت صرف ناهار ما را به سنگر رسانيد. يك ناهار مختصر در سنگر قرب يك تومان براى ما تمام شد. در حالتى كه يخ را يك من دوازده قران مىفروختند. پس از آنجا هم حركت نموديم.