12عظيمشان سر از پا نمىشناختند. اينك مىروى تا بر پيمان عبوديت، ولايت و استوارى در راه، پاى بفشارى، مىروى تا با جلاىِ دل و صفاى جان و زمزمه با معشوق جانت را از ناهنجاريها، ناراستيها بپيرايى و حرمت حريم پاكان و نيكان را پاس دارى. قلب مىتپد و در سر سوداى حضور در محضر معشوق غوغا مىكند؛ و كيست كه قلبش براى ديدار ديار دوست نتپد؛ و سوداى زيارت مزار قلّهسانان بشريت را بر دل نداشته باشد. به فرودگاه كه مىرسى درهاى آستانه و رودى آن، جلوه شگفتى دارد، انبوهى از جمعيت آمدهاند و گروه گروه گرداگرد افرادى حلقه زدهاند. تبسّمهاى نشسته بر لبها، نشانى از رضايت خاطرى است كه راهيان دارند؛ و التهاب درونى، نمايشى از سپاسى كه توفيق زيارت يافتهاند. اشكهايى كه در ديدگان برخى حلقهزده است پيشتر و بيشتر از آنكه غم فراق كوتاه عزيزى را رقم زند، شوق ديدار، نياز زمزمه با يار و شعلههاى عشق به اين وادى مقدس را به تصوير مىكشد.
كسانى هم كه بدرقه كنندهاى ندارند آرام آرام به سوى سالن گام برمىدارند تا مقدمات پرواز را فراهم كنند، مجريان با مهربانى و لبخندهاى شيرين زائران را بدرقه مىكنند، و گاه با التماس دعايى، تمنّاى دل را مىنمايانند.
سالن آكنده از جمعيّت است، لحظهها به كندى سپرى مىشود، اين سو و آن سو كه مىنگرى، چهرههاى برجستۀ علمى و فكرى را نيز مىبينى كه سر در گريبان انديشه، با زائران لحظههاى آغاز پرواز را انتظار مىبرند. با اعلام مسؤولان، زائران يكجا از جا كنده مىشوند. صف طولانى و فشرده به هم، آرام آرام پيش مىرود. در داخل هواپيما سرمهماندار اعلام مىكند هر كجا صندلى خالى بود بنشينيد، يكباره به فكر مىافتم اين اوّلين گام بسوى بىپيرايگى است، مگرنه اين است كه اين سفر هيچ رنگى را برنمىتابد، پس آزاد از علقهها گام بردار.
هواپيما از جا كنده مىشود و سينۀ فضا را مىشكافد، اكنون به سوى ميعاد به پيش مىروى، خلبان با لحنى سرشار از ادب و صفا، موقعيت را اعلام مىكند و در ضمن سفر چگونگى سير را نيز برمىشمارد، پس از حدود سه ساعت اينك در جدّه هستى. راهيان