21وى بسيارى از علما و صالحين را به سبب اينكه با بدعتهايش موافق نبودند، به قتل رساند.
علامه سيد علوى حداد مىگويد: «به نظر ما، گفتهها و كردههاى او، خروجش از قواعد اسلامى را مسلّم مىسازد؛ چرا كه امورى را كه حرمت آن مورد اتفاق و اجماع است، حلال مىدانست؛ امورى كه در دين، بديهى و آشكار است و قابل هيچ تأويل صحيحى نيست. با اين حال وى در انبيا عيب مىجست و بر اوليا و صالحان خرده مىگرفت؛ درحالىكه عيبجويى آنان، اگر به عمد باشد، به اتفاق ائمه چهارگانه، موجب كفر است».
وى براى ابن سعود رسالهاى تصنيف نمود و آن را «كشف الشبهات عن خالق الارض و السماوات» ناميد و در آن همه مسلمانان را تكفير كرد و مسلمانان ششصد سال پيش تا زمان خويش را كافر خواند. آياتى را كه در مورد كفار قريش نازل شده بر پرهيزگاران امت تطبيق كرد. ابنسعود نيز گفتهها و بافتههاى او را وسيلهاى براى توسعه حكومت خود و فرمانبردارى اعراب قرار داد. كار بهجايى رسيد كه ابن عبدالوهاب مردم را به دين دعوت مىكرد و به آنان چنين القا مىنمود كه بىشك، هركه زير اين آسمان است مشرك است و هركه مشركى را بكشد، بهشت بر او واجب است. ابن سعود نيز همه دستورات وى را اطاعت مىكرد. اگر او را به كشتنِ كسى يا مصادره اموالش امر مىنمود، بىدرنگ فرمان مىبرد. در واقع، ابن عبدالوهاب در ميان قوم خويش همچون پيامبر بود در ميان امت! از گفتار او چيزى را وا نمىنهادند و هيچ كارى را جز به فرمان او انجام نمىدادند. به غايت، او را بزرگ مىداشتند و تكريم مىكردند.