14
بالكسر العقل، و الحجر حطيم مكة و هو المدار بالبيت من جهة الميزاب؛ 1
جمله «حجر عليه» از مصدر «حجر» از باب قتل(فَعَلَ يَفْعُلُ) يعنى او را از تصرف بازداشت، و فرد ممنوع از تصرف را محجور گويند.
و حِجر(باكسرۀ حاء) به معناى عقل، و همچنين حطيم مكه كه عبارت است از جايى كه در طرف ناودان، گرداگرد كعبه است.
فيروزآبادى در القاموس المحيط مىنگارد:
الحجر مثلثة المنع.. و بالكسر العقل و ما حواه الحطيم المدار بالكعبة شرفها اللّٰه تعالى من جانب الشمال؛ 2
«الحجر» در سه حالت ضمه و فتحه و كسره حاء به معناى منع است.. و در صورت مكسور بودن حاء، به معناى عقل و حطيم است كه در جهت شمالى كعبه آن را دور زده است.
جوهرى در الصحاح آورده است:
كل ما حجرته من حائط فهو حِجْر؛ 3
هر جايى كه محدودۀ آن را به واسطۀ ديوار مشخص كنى عبارت از حجر است.
ابن منظور نقل كرده است: