13
حجر در لغت
در معجم مقاييس اللغة آمده است:
(حجر) الحاء و الجيم و الراء اصل واحد مطرد، و هو المنع و الاِحاطة على الشىء... و العقل يسمى حجراً لأنه يمنع من اتيان ما لا ينبغى... و الحجر حطيم مكة هو المدار بالبيت؛ 1
حجر به معناى منع و فراگيرى و احاطه چيزى را گويند. و عقل را حجر گويند، چون انسان را از ارتكاب آنچه سزاوار نيست باز مىدارد. و حجر حطيم مكه است كه نزد خانۀ خدا دور زده شده است.
فيومى در المصباح المنير مىنويسد:
حَجَر عليه حَجْراً من باب قتل منعه التصرف فهو محجور... و الحِجْر