16گذاشت و گفت:
- برادر جان! اين سفر، سفر سياحت و تفريح و خوشگذرانى نيست. پيدا كردن «حال»، نتيجه درك موقعيت و شناخت و معرفت است. غذاهاى چرب و خوشمزه كاروان را با ولع خوردن و يك پپسى يا فانتاى گازدار روى آن خوردن و بعد، دسر موز و ميوه را تا آخر در شكم انبار كردن، يك ليوان چاى داغ هم روى آن نوشيدن و تتمه اوقات را هم به شوخى و خنده و غفلت گذراندن و خداى نكرده، پشت سر ديگران غيبت كردن، ديگر حالى باقى نمىگذارد.
گفت و گفت و حاجى ما همچنان گوش مىداد.
ناگهان احساس كرد، حسرت روزهاى سپرى شده و شبهاى به غفلت گذشته، برسرش آوار شده است.
آهى كشيد و گريه سرداد... و آن شب گذشت.
فردا صبح، در اتاق نبود.
پس از ساعتى از طلوع آفتاب، آرام آرام از پلهها بالا مىآمد.