11
در هواپيما
مردم گروهگروه با چهرههاى متفاوت، پير و جوان، شاد و غمگين، شهرى و روستايى وارد سالن انتظار مىشدند؛ اما در گوشهاى از سالن، عدهاى با شكل و شمايل خاصى دور هم جمع شده بودند؛ شور و شوق فراوانى در چشمان آنان موج مىزد. لحظه شمارى مىكردند تا زمان پرواز اعلام شود. لحظهها به كندى مىگذشت، اما سرانجام انتظار به پايان رسيد و با اعلام شمارۀ پرواز، همۀ مسافران با شتاب خود را به هواپيما نزديك كردند. هر كس سعى مىكرد از ديگرى پيشى بگيرد، از بس كه مشتاق بودند، در كوتاهترين زمان ممكن وارد هواپيما شدند و روى صندلىهاى خود قرار گرفتند. صداى بلندگوى هواپيما به گوش رسيد و ميهماندار پس از خوشآمدگويى و توضيحات لازم، پرواز خوشى را براى همگان آرزو نمود و از مسافران خواست تا كمربندها را ببندند، دقايقى بعد، هواپيما حركت كرد و پس از لحظاتى چند به پرواز درآمد و كمكم اوج گرفت و در ميان ابرها ناپديد شد.
هواپيما در آسمان به پرواز ادامه مىداد كه ناگهان همهمهاى در ميان ميهمانداران پيچيد، چهرههاى مضطرب آنان، خبر از اتفاقى نامبارك مىداد.