18 خواهد كرد. همينطور هم شد. پدر او، عبدالوهاب، نيز كه از علماى صالح بود، الحاد را در وجود او پيشبينى مىكرد و مردم را از او برحذر مىداشت. حتى برادرش شيخ سليمان، كتابى در رد بدعتها و عقايد انحرافى او نوشت.
محمد، چنانكه برخى مؤلفان بزرگ ذكر كردهاند، در ابتداى كار، به مطالعه احوال مدعيان نبوت، مانند مسيلمه كذاب و سجاح و اسود عنسى و طليحه اسدى و امثال آنان، رغبت و علاقه فراوان داشت، اما ادعاى پيامبرى را در خويش پنهان مىكرد و قدرت اظهار آن را نداشت. وى عدهاى از اهل ديار خويش را «انصار» و ياران خود از بلاد ديگر را «مهاجرين» مىناميد! كسانى را كه قبل از پيروى او به حج رفته بودند، به حج دوباره فرا مىخواند و مىگفت: حج اول تو قبول نيست؛ چون در حال شرك آن را انجام دادهاى! وى به كسانى كه مىخواستند به دين او وارد شوند مىگفت: گواهى بده كه تاكنون كافر بودهاى و پدر و مادرت نيز در حال كفر از دنيا رفتهاند و فلانى و فلانى... (كه از بزرگان علماى گذشته بودند) همگى كافر بودهاند! اگر چنين شهادت مىداد، وى را مىپذيرفت وگرنه به قتل او فرمان مىداد!
ابن عبدالوهاب مسلمانان ششصد سال پيش تا زمان خود را آشكارا تكفير مىكرد و هر كه را از او پيروى نمىكرد، هرچند از پرهيزكارترين مردم بود، كافر مىدانست و مشرك مىخواند و جان و مالش را مباح مىشمرد، و پيروان خود را هر چند از فاسقترين مردم بودند، باايمان مىخواند.
او - كه خدا آنچه را شايسته اوست بر وى فرود آورد - با عبارات مختلف در پيامبر اكرم (ص) عيبمىجست؛ مثلاً آن حضرت را «طارش»