42 مانع جسم، اين روح تجلى پيدا مىكند و نورافشانى دارد. به اين ترتيب روح جدا شده از تن، به نوعى كمال مىرسد، اما روح همراه با جسم از بعد ديگرى قوىتر است؛ زيرا اين روح هنوز براى به دست آوردن، ابزار دارد. اين روح با بهرهمندى از توان جسم و از راه انديشههاى گوناگون و نگاههاى پياپى، هر روز دانشى جديد را به دست مىآورد؛ امرى كه براى روح جداى از تن ممكن نيست. دوم، تعلق روح به جسم، شبيه عشق شديد و دوست داشتن فراوان است.
به اين دليل هر آنچه را كه در دنيا مىخواسته و براى به دست آوردنش تلاش مىكرده، براى ايجاد رفاه و آسايش اين تن بوده است. وقتى انسان مىميرد و روح از بدن جدا مىشود، اين علاقه از بين نمىرود و عشق جان به جسم، همچنان باقى است. ارواح پس از جدا شدن از بدن همچنان ميل شديد به اجسام را در خود حفظ مىكنند؛ چراكه ما پذيرفتيم نفوس ناطق، توانايى ادراك جزئيات را دارند و اين ادراك پس از مرگ نيز باقى است. پس از بيان اين مقدمهها مىگوييم: وقتى انسان نزد آرامگاه انسانى صاحب نفس قوى، جوهر كمال و بهرهمند از تأثير فراوان برود و مدتى درنگ كند، روحش از اين مرده اثر مىپذيرد - پيش از اين بيان شد كه نفس اين مرده همچنان به اين خاك تعلق خاطر دارد - بنابراين، فرد زائر با نفس اين مرده ملاقات مىكند؛ زيرا هر دو در اين مكان حضور دارند. گويا كه اين دو روح، آينههايى صيقليافته هستند كه روبهروى هم قرار گرفته و پرتو يكى در آينه ديگرى بازتاب دارد.
هر امرى، اعم از معارف استدلالى و علوم اكتسابى و اخلاق نيكو (خضوع، راضى به قضاى الهى بودن و...) كه در زيارتكننده قبر وجود دارد، پرتوى از نور آن به روح مرده منتقل مىشود. از سوى ديگر، نور علوم كامل و تابان موجود در روح مرده در روح زيارت كننده قبر بازتاب پيدا مىكند.
به اين ترتيب، اين زيارت موجب دستيابى به منافع فراوان و روشن شدن روح زائر قبر و روح صاحب قبر مىگردد. دليل اصلى تشريع زيارت قبور نيز همين است. 1 اگرچه بعيد نيست اين دو روح به اسرارى دقيقتر