12 دانش دين وجود ندارد و قله بالاترى نيست كه دانشمند خود را به آن برساند. ايشان مصداق روايت «دانشمندان ميراثداران پيامبران مىباشند» 1 بود.
وى اين وراثت را براى خود مايه شرافت نمىدانست كه به مردم فخرفروشى كند و بر آنان چيره شود؛ بلكه اين وراثت را جهاد براى تبليغ اسلام، بيان حقايق آن و زدودن غبار پندارهاى نادرست از جوهره دين مىدانست، تا اين دين را روشن و ناب به مردم معرفي نمايد و مردم نيز در پرتو نور آن زندگى كنند و هدايت شوند. به اقتضاى اين ميراثدارى، دانشمند و عالم دينى بايد همچون پيامبران و رسولان به مجاهدت بپردازد و در سختىها و دشوارىها نيز همچون آن بزرگان، صبور و بردبار باشد. عالم بايد همچون پيامبران ناگوارىهايى را كه دعوتشوندگان به حق و هدايت بر وى تحميل مىكنند، بر خود هموار نمايد. پس اين ميراث پيامبران، فقط براى كسى كه حق آن را به خوبى ادا كند و به مقتضيات آن عمل نمايد، شرافتآور است. امام كوثرى نيز اينگونه بود. اين دانشمند بزرگوار، نه پيرو مذهبى جديد و نه مبلغ امرى نوپيدا و نه از شمار كسانى بود كه مردم آنها را مجدّد مىخوانند؛ بلكه ايشان از چنين افرادى بيزار بود و به جاى اينكه بدعتآور باشد، پيرو بود. اما با اين حال، ايشان مجدّد به معناى واقعى كلمه بود. چون نوگرايى برخلاف تصور مردم، كنار گذاشتن همه چيز و رد كردن عهد نبوت نيست؛ بلكه