51براى فردِ انسان، فرصت حج، فرصت ورود يك انسان در فضاى بيكرانۀ معنويت است؛ از لابهلاى زندگى معمولى خودمان با همۀ آلودگىهايش، با همۀ اشكالاتش، خودمان را بيرون مىكشيم و به فضاى صفا و معنويت و تقرب الىالله و رياضت اختيارى مىرويم. از اولى كه وارد اين مراسم مىشويد، چيزهايى را كه در زندگى متعارف معمولى مباح است، بر خودتان حرام مىكنيد؛ احرام. احرام، حرام كردن چيزهايى است بر خود كه در زندگى متعارفِ معمولى رايج و مباح است، جائز است؛ و بسيارى از آنها هم مايۀ غفلت است، بعضى هم مايۀ انحطاط است.
حج، مايۀ گريز از تفاخر و ماديت
همۀ وسايل تفاخر ظاهرى و مادى از ما گرفته مىشود؛ اولش لباس. درجه و مقام و رتبه و لباس و لباس فاخر و همۀ اينها كنار مىرود و همه در يك لباس قرار مىگيرند. به آينه نگاه نكنيد كه يك جلوهاى از خودخواهى و خودشيفتگى است. بوى خوش استعمال نكنيد كه وسيلهاى براى جلوهگرى است. از زير آفتاب يا زير باران نگريزيد، زير سقف نرويد - در حال حركت - كه مظهر راحتطلبى و آسايشطلبى است. اگر از جايى عبور مىكنيد كه بوى متعفنى دارد، بينىتان را نگيريد؛ و همين طور بقيۀ كارهاى احرام؛ حرام كردن بر خود چيزهايى را كه مايۀ راحت و مايۀ شهوت نفس، شهوات جنسى محرَّم، در اين مدت است؛ چه مايۀ تفاخر است، چه مايۀ تبعيض است. اينها همه برداشته مىشود.
دريافت شكوه معنوى حج
بعد وارد فضاى بيتالله و مسجدالحرام شدن و آن شكوه و عظمتى را كه در عين سادگى و بىپيرايگى وجود دارد، با چشم، با دست، با همۀ وجود لمس كردن. عظمت، شكوه، منتها نه از نوع شكوه مادى و زر و زيورهاى مادى؛ از نوع ديگرى كه براى انسانهاى معمولى قابل توصيف هم حتّى نيست. بعد وارد شدن در اين سيل