24گذار، بنده من! وعده كه دادم راست كردن بر من، چراغ كه افروختم روشن داشتن بر من، در كه گشادم بار دادن بر من، اكنون كه فرا گذاشتم در گذاشتن بر من، اكنون كه به دعا فرمودم، نيوشيدن بر من اكنون كه به سؤال فرمودم، بخشيدن بر من هر چه كردم، كردم، هر چه نكردم باقى بر من». 1وى به همين مضمون در جاى ديگر اشاره دارد: 2«مرا خداوندى است كه اگر گناه كنم نراند و نعمت باز نگيرد و اگر باز آيم بپذيرد و بنوازد و اگر روى به درگاه وى آرم نزديك كند و اگر برگردم باز خواند و خشم نگيرد».
2. جايگاه حج
حج، بريدن از خلق و رويكردى به سوى حق است؛ سفر از خلق به حق و دور شدن از غير خدا، انسان با رفتن به حج مزهاى از ملكوت مىچشد. هر عبادتى مخصوص كارى است، اما حج تنها عبادتى است كه تمام عبادتها را در برمىگيرد. در حج نماز، استغفار و زهد معنا مىشود. فلسفه اشك در حج نمودار مىگردد. راز و نياز با خدا، نجوا و همنشينى با او در كنار خانهاش به اوج مىرسد. زائر چون ستارهاى درخشان در آسمان تاريكىها مىدرخشد و نامش در دفتر خدا ثبت مىشود. انسانى كه به حج مىرود، ميهمان خداست و خدا از او