33سكوت زبان را هم زلال اشك جبران مىكند،
چشمهاى اشكبار، ترجمان دلهاى داغدار و بيقرار است.
حرفى هم كه نزنى، كلامى و سلامى هم كه نگويى (يا از فرط اندوه و بغض گلوگير، نتوانى بگويى) چشمها و قطرات جارى اشك، هم روضهخوان مجلس است و هم گريهكنِ محفل.
لازم نيست كسى مرثيه بخواند؛ بقيع، خودش مرثيۀ مجسّم است.
درب بقيع، همچون گذشته به روى زنان بسته است. بانوان از پشت نردههاى آهنينِ ديوارِ بقيع، با زهرا و فاطمۀ بنت اسد وامّالبنين و دختران و همسران پيامبر و ... دردِ دل مىكنند. بگذار درها را ببندند، پنجرههاى دل كه گشوده به اين كانونهاى روشنايى است!
بگذار حائل ايجاد كنند و مانع بگذارند، دريچههاى قلب زائر، از اين خورشيدهاى خفته بر خاك، از پشت در و ديوار هم نور مىگيرد.
ساعتهايى كه درِ بقيع گشوده مىشود، گويا درِ بهشت است كه به روى زائران عاشق باز مىشود. دلهاى سوختهشان را برمىدارند و با شتاب، خود را به حضور امام مجتبى، امام سجاد، امام باقر و امام صادق «عليهمالسلام» مىرسانند و زيارتنامه را با باران اشك مىشويند و سلامها را با چشمهاى بارانىشان بدرقه مىكنند. زنان از پشت نردهها، از دور، چرخش زائران پروانهصفت را بر گردِ اين خورشيدها با حسرت تماشا مىكنند، سر بر ديوار بقيع مىگذارند و گوشۀ مقنعههايشان را از اشك ديدگانشان متبرّك مىكنند.