42كند. امشب اوّلين شبى است كه لشكر يزيد در مكّه مستقر شدهاند. بايد به هوش بود و بيدار!
آيا موافقى امشب، من و تو كنار خانۀ امام نگهبانى بدهيم؟
جوانان بنىهاشم جمع شدهاند. عبّاس را نگاه كن! او هر رفت و آمدى را با دقّت زير نظر دارد. مگر جان امام در خطر است؟ چرا بايد چنين باشد، مگر اينجا حرم امن خدا نيست؟ به راستى، چه شده كه حقيقت حرم، اينگونه جانش در خطر است؟
سى نفر از هواداران بنىاُميّه كه قرار است نقشۀ قتل امام را اجرا كنند، اكنون خود را به مكّه رسانيدهاند. آنها به جايزۀ بزرگى كه يزيد به آنها وعده داده است فكر مىكنند. امّا نمىدانند كه نقشۀ آنها عملى نخواهد شد.
امام حسين عليه السلام عاشق صحراى عرفات است. او هر سال در آن صحرا، دعاى عرفه مىخواند و با خداى خويش راز و نياز مىكند. هيچ كس باور نمىكند كه امام يك روز قبل از روز عرفه، مكّه را ترك كند؟
امروز امام به فكر صحراى ديگرى است. او مىخواهد حج ديگرى انجام دهد. او مىخواهد با خون وضو بگيرد تا اسلام زنده بماند.
امت اسلامى گرفتار خواب شده است. همۀ اين مردمى كه در مكّه جمع شدهاند بر شيطان سنگ مىزنند. امّا دست در دست شيطان بزرگ، يزيد مىگذارند. آنها نمىدانند كه بيعت با يزيد، يعنى مرگ اسلام! يزيد تصميم گرفته است تا اسلام را از بين ببرد. او كه آشكارا شراب مىخورد و سگبازى مىكند، خليفۀ مسلمانان شده و قرآن را به بازى گرفته است.
اكنون امام، مصلحت ديده است كه براى بيدارى بشريّت بايد هجرت كند. هجرت به سوى بيدارى. هجرت به سوى آزادگى.
همسفر من! برخيز! مگر صداى شترها را نمىشنوى؟ مگر خبر ندارى كه كاروان امام حسين عليه السلام آمادۀ حركت است؟