159اباعبدالله الحسين(ع)بعثنى اليك لتاتيه< يعنى:>اباعبدلله(ع)مرا نزد تو فرستاده و از تو مىخواهد كه به ديدن ايشان بروى<. با شنيدن اين پيغام، لقمه غذا از دست همه افتاد و حالت تحير و سكون به همه آنان دست داد زوجه زهير گفت: چرا نشستهاى؟
زهير حركت كرد و شرفياب حضور امام(ع)گشت، در اين تشرف چه گفته و شنيده شد، تاريخ مطلبى را ضبط نكرده است، همينقدر آمده كه زهير با حالت خوشحالى و بشارت برگشت و اثاثيه خود را از ساير اثاثيهها جدا كرد و حسينى شد. در شب عاشورا هم آنوقتى كه امام(ع)بيعت خود را از اصحاب برداشت زهير برخاست و گفت:>به خدا قسم! دوست دارم كشته شوم، بعد زنده شوم، باز كشته شوم و بعد زنده شوم تا هزار مرتبه، تا بدينوسيله خداوند متعال، مرگ را از شما و از جوانان اين خاندان دفع كند.< صبح عاشورا امام حسين(ع)زهير را در ميمنه و حبيب را در ميسره لشكر قرار داد. بعد از شهادت حبيب، صحنه جنگ داغ شد، موقع ظهر، حضرت، نماز را خواند، زهير جلو آمد و حمله را آغاز كرد و اين رجز را خواند:
انا زهير و انا بن القين
اذودكم بالسيف عن حسين
>من زهيربن القين هستم و با شمشير از امام حسين(ع)حمايت مىكنم<
دوباره خدمت حضرت رسيد و با اين اشعار با امام(ع)وداع كرد:
فدتك نفسى هديا مهديا
اليوم القى جدك نبيا
و حسنا و المرتضى عليا
و ذاالجناحين الشهيد الحيا
> اى هدايتگر هدايتشده جانم فدايت باد، امروز من بهديدار جد شما پيامبر خدا مىروم و امام حسن(ع)و مرتضى على(ع)و جعفر طيار(ع)يعنى آن شهيد زنده را زيارت خواهم كرد.<