56آن در اوّل بار طلب زيادت است، چنان كه گذشت.
عَنْ ابى هريرة: «أنّ النّبى - صلى اللّٰه عليه و آله و سلم - خرج الى ناحية من المدينه و خرجتُ معه فاستقبل القبلة و رفع يديه حتى انى لا أرىٰ بياض ما تحت منكببه، ثُم، قال: اللهمّ إنّ ابراهيم نبيك و خليلك دعاك لاهل مكة و انا نبيك و رسولك ادعوك لأهل المدينة، اللهم بارك لهم فى مُدّهم و صاعهم و قليلهم و كثيرهم ضعفى ما باركت لأهل مكة، اللهمّ من هٰهنا الى هٰهنا حتى اشار الى نواحى الارض كلها، اللهم من ارادهم بسوءٍ فاذبه كما يذوب الملح فى الماء.»...
امّا ادعيه كه ذكر نقل حُمىٰ است يعنى تب از آنجا، يكى اين است: «الّلهم حبّب الينا المدينة كحبنا مكّه أو أشدُّ وصححها لنا و بارك لنا فى مدّها و صاعها وانقل حماها و اجعلها بالجحفة» و در حديث قدوم آن حضرت - صلى اللّٰه عليه و آله وسلم - به مدينه مذكور است كه اصحاب آن حضرت - صلى اللّٰه عليه و آله و سلم - به حمى مبتلا شدند و آن حضرت - صلى اللّٰه عليه و آله وسلم - بر منبر نشست و دست مُبارك برداشت و گفت:
«اى پروردگار من از ما نقل كن وبا را»
و چون صباح شد فرمود:
«امشب حمى 1 را آوردند نزد من به صورت يك پيرزنى سياه و آورنده او گرفته بود او را از گريبانش و مىگفت اين است حُمىٰ و چيست راى جهان آراى شما [8 - ب] در حقِ او؟ گفتم: او را در خم گردان» و خم نام موضعى است و در روايتى آمده است كه شخصى در آن صباح به نزد آن حضرت - صلى اللّٰه عليه و آله وسلم - آمد كانّهُ كه از ناحيه راه مكه مىرسيد به او فرمود كه در راه هيچ كس را ديدى گفت نديديم الّا زنى سياه برهنه. آن حضرت فرمود: كه همان تب را ديده و بعد به اين هرگز عود نخواهد كرد.
و در حديث ديگر آمده:
«ان كان الوباء فى شىءٍ من المدينه فهو في ظلّ مِشْعط كمرفق»، و اين در جانب بقيع، اطمى است مر بنى حديله 2 را در غربى مسجد ايشان و اين حديث