95«جمالالدين» گرديد. وى در زادگاهش كه در آن روزگار از مراكز علمى - فرهنگى شيعى به شمار مىرفت، از محضر بزرگانى چون: پدرش شيخ يوسف سديدالدين، محقق حلّى، خواجه نصيرالدين طوسى و ابن ميثم بحرانى استفاده كرد. علامه حلى پس از فوت محقق حلى در حالى كه هنوز 28 سال از زندگيش گذشته بود، مرجعيت تقليد مردم را به عهده گرفت.
همزمان با اين اوضاع، در ايران سلطان محمد اولجايتو در نزديكى شهر ابهر، شهرى به نام «سلطانيه» بنا كرد و در آنجا به سراسر كشور پهناور ايران حكمرانى مىكرد.
سلطان روزى عصبانى شد و در حال عصبانيت زن خود را سه طلاقه كرد، ولى بعد پشيمان شد؛ لذا علماى اهل سنت را جمع كرد تا چارهاى بينديشند. تمام علماى اهل سنت حكم به عدم زوجيت داده، گفتند: بايد از همديگر جدا شويد. 1 يكى از علما كه ناراحتى سلطان را مشاهده كرد، به او گفت: عالمى در حلّه زندگى مىكند كه اين نوع طلاق را قبول ندارد. سلطان محمد پيكى را به حلّه فرستاد تا علامه را به ايران بياورند. پس از مدتى علامه حلّى به دربار سلطان محمد رفت و در جلسهاى با حضور علماى اهل سنت، با دلايل متقن ثابت كرد به اين دليل كه دو شاهد هنگام اجراى طلاق حضور نداشتهاند، طلاق باطل و زوجيت ثابت است. پس از اين جلسه، شاه كه به قدرت علمى علاّمه حلّى پى برده بود، جلسۀ مناظره ميان علماى اهل سنت و علاّمۀ حلّى برگزار كرد كه در نتيجه، علامه با دلايل متقن ولايت امام على عليه السلام را به اثبات رساند.
پس از اين جلسه، سلطان محمد شيعه شد و به سلطان محمد خدابنده مشهور گرديد. شاه دستور داد تشيع مذهب رسمى ايران باشد و نيز به نام دوازده امام خطبه خواند و دستور داد در تمام شهرهاى ايران، به نام ائمه سكه بزنند و سر در مساجد و اماكن متبركه را به نام ائمه مزيّن كنند. علاّمه حلّى 10 سال ملازم سلطان بود تا اينكه پس از ده سال در 716 سلطان فوت كرد و علامه به وطنش بازگشت.
از عادات نيكوى او اين بود كه هر هفته روزهاى پنج شنبه، از حلّه به زيارت امام