27ساعت امروز راه آمديم. چون شب شد رضاى غازى 1 كه شيطانترين و حمله دار او هست، آمد كه خلعت امير بايد برسد. ميرزا نصراللّٰه و سايرين دادند و اين بندۀ درگاه يك طاقه شال كرمانى بسيار خوب كه به سى و پنج تومان خريده بودم فرستادم.
جنگ و گريز
دوشنبه پانزدهم، سفيده راه افتاديم، سه فرسخ كه آمديم به قدر چهل پنچاه ماديان سوار آمدند، از عقب شترهايى كه مانده بود، چهار شتر با بار را سوارها بردند. جمازه سوار و سواران چند شتر را از عرب عنيزه گرفته آوردند، يك شتر را با بار بردند، اين سوارها را عقب كرده، به قدر نيم فرسخ بردند. كجاوه و شترهاى قره يوك و بُنه جمع شده، به هم بسته مىرفتند، دوباره ايل عنيزه آمدند به قدر سيصد نفر پياده و سوار، از سه سمت ما حمله آوردند. بناى تفنگ زدن را گذاردند و نزديك آمدند. اين پير غلام و بندهزاده از كجاوه بيرون آمديم داخل به تفنگچىها، سوار جمازهها، سواره جنگ مىكنيم. عنيزه پيادهاش بناى هلهله را گذاشت. سرها را برهنه كرده، آستينها را از پشت بست، بناى يورش را گذاشت. محمد امير و تفنگچىهاى او هم سرها را برهنه كردند، آستينها را از پشت بستند، بناى هلهله را گذاشتند. شترها با حاج به هم جمع شد، از ترس چنان به هم تكيه كردهاند، كه از دور يك كجاوه بزرگ مىنمايد.
جنگ تفنگ
محمد امير پنج سوار به قدر دويست قدم قراول 2 گذاشته، سه سوار مقابل آن ده نفر دست راست و سه سوار از دست چپ بيدق، به قدر يكصد قدم جلوى حاج فاصله، به