25و جنوب دو فرسخ آمديم، منزل كرديم. زمين امروز ريگ نرم و درختهاى تاق و شور بوتهاش بود.
طلوع سفيده يازدهم ذىالقعده راه افتاديم. دو فرسخ كه آمديم، رسيديم به چاهى، مشكها را پر آب نموديم، روانه شديم. همه جا بين مغرب و جنوب تا يك ساعت به غروب مانده، منزل كرديم. نه علف 1 بود نه هيزم. زمين شن نرم كبود رنگ، بوتۀ بسيار كمى داشت.
راه زبيده
سه ساعت به صبح مانده، روز دوازدهم روانه شديم. آن روز از ميان راه زبيده كه راه سلطانى مىگويند و چاه سلمان رفتيم. آن روز را با ساعت، دوازده فرسخ راه رفتيم. در اين دو روزه نه عربى و [نه] چادر عربى ديديم. در ميان همان ريگها منزل كرديم.
روز سيزدهم ماه، اول طلوع آفتاب راه افتاديم، از ميانۀ راه «چاه سلمان» تمام خرده 2ماهور با سنگ زياد. تا يك ساعت به غروب مانده، رفتيم در صحرايى بىآب و علف بوتۀ يوشن 3 قطعه قطعه، زمينهايش دره و گودال داشت. شب را در آنجا خوابيديم تا اول سفيده، خبر رسيد كه ميانۀ اين راه غديرى 4 كه گفتهاند آب ندارد و آب غدير را اعراب صرف كرده است، لابد 5 برگشتيم.
چاه سلمان
روز چهاردهم، اول آفتاب روانه شديم به سمت چاه سلمان و گفتند عرب عنيزه 6