18در عرض مدّت ده ماه سفر ديد، از قرارى است كه به عرض مىرساند...»
و با اين جملات نيز پايان مىپذيرد:
«... كاش از جانب اولياى دولت أبد مدّت، اين راه جبل چند سالى قدغن و مسدود مىشد تا شايد نظامى مىگرفت. والسلام.»
* سفرنامه سوّم، سفرنامه حجّ يكى از تجّار شهرستان ابهر به نام حاج لطفعلى خان اعلايى است. وى از تجّار و چهرههاى شناخته شدۀ اين شهرستان بوده كه به همراه برادر و برخى پسرعموها و ديگر خويشاوندان خود در شوّال سال 1335ه . ق. به قصد مكّه حركت مىكند و از مسير همدان، كرمانشاه، قصر شيرين، سرپل ذهاب و خانقين راهى عراق مىشود و پس از زيارت عتبات عاليات به شام رفته و از آنجا عازم بيروت مىگردد، سپس با كشتى به بندر «پرت سعيد» و «سوئز» رفته و از آنجا به بندر ينبع در عربستان وارد مىشود و سرانجام به مكّۀ مكرّمه مىرسد.
پس از انجام مناسك حج نيز، از جدّه به مصر و فلسطين و سپس به شام و عراق رفته و بار ديگر از راه خانقين به ايران باز مىگردد و در ماه محرّم 1336ه . ق. وارد شهرستان ابهر مىشود.
چگونگى نگارش اين سفرنامه به درستى معلوم نيست كه آيا مؤلّف آن را املا كرده و دوست ايشان به نام آقاى محمّد نَبَئى متخلص به «احقر» آن را در سال 1348ه . ق. تحرير كرده؟ يا آن كه مؤلّف آن را قبلاً نوشته و به دليل خوش خط نبودن، براى تحرير از نامبرده كمك گرفته است؟
به هر حال نسخۀ خطّى آن، از آثار موجود در كتابخانه آستان قدس رضوى به شمارۀ 4243 است كه به خط نسخ نا زيبا توسط آقاى محمّد نبئى نوشته شده است. كتاب سفرنامه در اين زمينه مىنويسد:
بعد از حمد خداوند كريم لايزال [و] صلوات و سلام فراوان بر روان مقدّس حضرت رسول ذوالجلال، اعنى محمّد المصطفى و آل بىهمال او - صلواتاللّٰه عليهم اجمعين - چون بهترين يادگار در روى روزگار، سخن متين كه موجب بقا و تذكر به نام نيك در مجمع برادران دينى و اخوان مسلمين، به ذكر خير است، نظر به اخلاق حميده و اوصاف پسنديدۀ جلالت مآب اجل، عمدة التجار و زبدة الاخيار، تاج الحاج آقاى «حاج لطفعلى خان اعلايى» امتثالاً لأمره، اين كتاب سفرنامۀ معظّمله را، اين حقير سراپا تقصير، الراجى به فضل و كرم خداوند قدير، محمد نبئى، المتخلص به احقر، يوم سهشنبه پانزدهم شهر ذىقعدة الحرام 1348[ه . ق.[ ]مطابق با سال 1309شمسى] به يادگار شروع و اميد اتمام از پروردگار علّام دارم.
در پايان كتاب نيز نوشته است:
قد تمّت الكتاب بيد اقلّ العباد الآبق لموليه، الغنى محمّد تقى المتخلّص به احقر فى يوم الاثنين من رابع عشر [من] شهر ذىحجّه 1348[ه . ق.] مطابق 92/23، هر كه خواند دعا طمع دارم زان كه من بندۀ گنهكارم
آقاى لطفعلى خان از طبع شعر نيز برخوردار بوده و در لابلاى سفرنامهاش از اشعار خود استفاده كرده است. البته در پايان سفرنامه نيز مجموعۀ اشعار خود و برخى از دوستانش را كه ارتباطى با مسألۀ حج ندارد افزوده كه در اين مجموعه از آن استفاده نمىكنيم. شايان ذكر است كه ديوان اشعار وى در قطع كوچك، در دورۀ حياتش در شهرستان ابهر به چاپ رسيده است.
نسخۀ خطّى سفرنامه در 123 صفحه و همراه با اشعار در 160 صفحه وزيرى به كتابخانۀ آستان قدس رضوى هديه شده است.
نويسنده از ناهنجارىهاى اجتماعى و فرهنگى زمان خود به مناسبت ورودش به هر شهر و منطقه فراوان سخن گفته و نكات تكان دهندهاى را گزارش كرده است. به عنوان مثال وقتى وارد همدان شده و به يكى از مسافرخانههاى شهر مىرود و در كنار آن به درون اتاقى نگاه مىكند، مشاهدات خود را اينچنين بازگو مىكند:
وقتى كه در اتاق نگاه كردم، آن چه ملحوظ شد وافور بود و منقل، جوانان و نوباوگان وطن ايران، كه تمام اميد آتيۀ ايران به وجود ايشان است، به دور منقل جمع شده، مشغول پُك زدن و چرت كردن هستند. از ديدن اين منظرۀ غريب، دفعتاً به اندازهاى خسته و افسرده دل شده، گوئيا هزار فرسنگ راه پياده آمده، خيلى چيزى بود كه به حيرت من افزود و زياده هم اثر نمود! تماماً اشخاصى كه آنجا نشسته و چرت مىزدند، همه از جوانان بيست الى بيست و پنج ساله بودند كه عارض چون گُلِ ارغوان جوانان وطن، از اثر ستم مهلكِ بيخ كن، گويا خون گلگون در وجود آنها وجود ندارد، آن قهوهخانه كثيف را براى خود منزل آخرت قرار داده بودند!...