20آنگاه عهدنامهاى را كه با رسول خدا بسته بودند آوردند، حُيى آن را پاره كرد و از قلعه بنى قريظه خارج شد.
واقدى 457/2 گويد: رسول خدا(ص) پس از آگاهى از پيمان شكنى بنىقريظه ابتدا زبير را فرستاد تا خبرى بياورد. زبير پس از بررسى و بازديد بازگشت و گفت بنىقريظه را ديدم كه چهارپايان خود را جمع كرده و قلعهها و راههاىشان را اصلاح و ترميم مىكردند. باز هم براى كسب اطلاع بيشتر و اتمام حجت سعد بن عباده و سعد بن معاذ و اسيد بن حُضير را نزد آنان فرستاد و فرمود: «بنگريد آنچه از اينان به ما رسيده راست است يا دروغ؟ اگر راست بود سخن به كنايه بگوييد من مىفهمم تا موجب تضعيف مسلمانان نشود و اگر بر پيمان خود وفادارند آشكارا و در حضور مردم بگوييد». اينان نزد يهوديان آمدند ديدند كار از پيمان شكنى هم بالاتر است. وقتى از آنان خواستند نقض عهد نكنند به رسول خدا(ص) اسائه ادب كرده و به سعد بن معاذ فحشهاى ركيك دادند. فرستادگان پيامبر بازگشتند و با گفتن عَضَل و قاره به آن حضرت رساندند كه مانند قبيله عَضَل و قاره پيمان شكنى كردهاند. رسول خدا(ص) تكبير گفت و فرمود:
«أَبْشِرُوا يا مَعْشَرَ الْمُسْلِمِينَ بِنَصْرِ اللهِ وَ عَوْنِهِ».
اى مسلمانان مژده باد شما را به يارى و كمك خداوند.
به اين صورت خبر پيمان شكنى يهوديان در بين مسلمانان پخش شد.
مسلمانان بر زنان و كودكان و اموال خود سخت بيمناك بودند. يهود بنىقريظه تصميم گرفتند شبانه به مركز مدينه شبيخون بزنند. به اين منظور حُيى بن اخطب رانزد قريش فرستادند تا هزار نفر از آنان و هزار نفر از