159دليل كوتاهى در انجام وظيفه، تنبيه و از كار بركنار كرد.
آن شخص كه از ارتباط على بن يقطين با امام كاظم عليه السلام و اموال و هدايايى كه او براى حضرت مىفرستاد آگاهى داشت، از وى نزد هارون بدگويى كرد و گفت: او معتقد به امامت موسى بن جعفر است و هر سال خمس اموال خود را براى او مىفرستد.
آن گاه، داستان لباسها را گواه آورد و گفت: لباس مخصوصى را كه خليفه در فلان تاريخ به او هديه داده بود؛ به موسى بن جعفر عليه السلام بخشيده است.
هارون از شنيدن اين خبر، سخت خشمگين شد و گفت: حقيقت جريان را بايد به دست بياورم و اگر ادعاى تو راست باشد، خون او را خواهم ريخت. آنگاه بىدرنگ على ابن يقطين را احضار كرد و از سرنوشت آن لباس پرسيد.
على بن يقطين گفت: اى خليفه! آن را در بقچهاى گذاشتهام و اكنون جايش محفوظ است.
هارون گفت: اگر راست مىگويى، زود آن را بياور!
پسر يقطين، بىدرنگ يكى از خدمتگزاران خود را فرستاد و گفت: به فلان اطاق خانۀ ما برو و كليد آن را از صندوقدار بگير و درِ اطاق را باز كن؛ آنگاه درب فلان صندوق را باز كن و بقچهاى را كه داخل آن است، با همان مهرى كه دارد به اينجا بياور.
طولى نكشيد كه غلام لباس را به همان شكل كه پيش از اين مهر شده بود آورد و در برابر هارون نهاد، هارون