23رعايت كنند.
عبدالحسين گفت: آقا، چرا جلوى ما را مىگيرند، مگر توسل به رسول خدا(ص) چه اشكالى دارد؟ ما سالها لحظه شمارى مىكرديم كه روزى به اينجا بياييم و از نزديك در كنار قبر رسول خدا(ص) به آن حضرت توسل جوييم.
محمدى گفت: عبدالحسين، اينها توسل را شرك مىدانند.
يكى از جوانان كه به زبان فارسى كاملاً مسلط نبود و شكسته حرف مىزد و ظاهر لباسش نشان مىداد كه از مبلغان وهّابى است، با شنيدن نام عبدالحسين گفت: اينها همه كارهايشان شركآلود و كفرآميز است؛ اينها مجوسى هستند و همانند مسيحيان كه خود را عبدالمسيح مىنامند، خود را عبدالنبى و عبدالحسين و... نام مىگذارند، اينها مشركند.
سيد عبدالحسين كه با چشمانى اشكآلود به گنبد سبز نبوى نگاه و با جدش درد دل مىكرد، به خود آمد و مثل كسى كه آب جوش بر سرش ريخته باشند، از جا پريد و با چهرهاى برافروخته در حالىكه رگ گردنش بيرون زده بود، دست خود را مشت نمود و تمام زور بازوى خود را در آن جمع كرد تا بر گونۀ جوان وهّابى فرود آورد كه تَشَر آقاى شهيدى او را به خود آورد: سيد، سيد! چه مىكنى؟ (وَ الْكٰاظِمِينَ