22ديدگانشان پرده افكنده بود و از رؤيت خورشيد جلوگيرى مىكرد. در اين لحظه ناخودآگاه صداى سيد عبدالحسين موسوى، همان صداى آشنا و آرام بخش دگر باره بلند شد:
«اَللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ وَأَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِنَبِيِّكَ نَبِيِّ الرَّحْمَةِ مُحَمَّد صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ»
هنوز جملۀ اول دعا، به اتمام نرسيده بودكه عدهاى مأمور و شرطه و چند جوان با ريشهاى بلند و پيراهن عربى و چفيههاى قرمز اطرافشان را گرفته، با گفتن شرك، شرك، آنان را به سكوت دعوت كردند.
آقاى شهيدى به همه اعلام نمود كه سكوت را