39دست آنهاست. با افكار بنيانگذاران جنبش اخوان، تا حدّى آشنايى داشتم؛ برخى از آثار «حسنالبنا» و «سيد قطب» را خوانده بودم. پرسيدم: روش اصلاحى «حسنالبنا» بهتر بود، يا روش انقلابى «سيد قطب»؟ كه «سيد قطب» را ترجيح داد.
تقريباً همۀ مسافران خوابيدهاند. از ظهر در تب و تاب سفر بودهاند و اكنون از پا افتادهاند. بايد از جدّه به جحفه برويم؛ يعنى بايد از مكه دور شويم و از آنجا محرم شده، دوباره به سوى مكه بازگرديم كه حدود 189كيلومتر مىشود. بايد پيش از صبح به مكه برسيم والاّ حاجيان مَرد، هر كدام بايد يك گوسفند كفاره بدهند.
فضا آرام است و اتوبوس دل جاده را مىشكافد و به پيش مىرود. تا چشم كار مىكند، بيابان است و گاه نورى از دور، چشم را مىنوازد. اتومبيلهاى آخرين مدل كه لنگهاش در ايران پيدا نمىشود، به سرعت رد مىشوند و حكايت از فرهنگ مصرفى عربها دارند. باز هم فكر دنيا و ماشينها و...
نگاهى به درون خود مىاندازم، حال و روز خوبى ندارم. بيشتر از اينها از خودم توقع داشتم؛ شايد بيمارى پدر اينگونه بىحوصلهام كرده است. بيش از سى سفر به عنوان روحانى كاروان به مكه مشرّف شده است و هنوز قلبش به ياد مكه و مدينه مىتپد. در سال گذشته، در سفر عمره پايش درد گرفت، وقتى به ايران بازگشت، گفتند غدّهاى در سر دارد؛ تنها در عرض چهار ماه، نيمى از بدنش فلج شد